دست های رأفت







فطرس نفس مرا گوشه چشمی کافیست   با پر و بال شکسته به شفا محتاجم
 
 شوق پرواز بده روح زمین گیـــر مرا     به جنون ســـر ایوان طلا محتاجم
 
 دود این شهر مرا از نفس انداخته است    به هوای حرم کرب و بلا محتاجم

.

.

.



ما وسط راه کم نخواهیم آورد

این جمهوری اسلامی به نتیجه قطعی خواهد رسید

انشالله





دستانم بی اختیار می لرزد

کتاب دعایم روبرویم باز است

ورق  می زنم و دنبال خطبه شعبانیه ام 

در دلم نامت را فریاد می زنم

به افتتاح که میرسم دست به چوب نرده و فرش های قرمز منتهی به ضریحت قفل می شود 

به ابی حمزه که میرسم امام رضا را از چراغ سبز زیرزمین قسم می دهم

بی طاقتی ام را زیارت تو آرام می کند فقط

شروع نکرده از غمت می میرم

چند روزی است بی اختیار چشمانم تار است

باور نمی کنم رمضان باشد و برات من نباشد

مرا پیش خودت ببر

مرا برای خودت نگه دار

چند سالی می گذرد و با اشک تو روزه هایم را افطار می کنم


دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

بمیرم از غمت

.


به مادرم سلام می کنم


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش فایلهای درسی تاریخ ایران و جهان فروش دستگاه های فلزیاب و طلایاب مهندس مولایی09026281176 فروشگاه فایل دانلود فایل امیدوارم کاری نکنیم که شرمنده شهدا شویم آرمیتا کالا وکالت و مشاوره حقوقی در اصفهان تَفَلسُفَاتٌ ملی مارکت نمایندگی پکیج دیواری و اسپلیت در شیراز